مطالب و تصاویر زیبا
در انتظار خوابم و صد افسوس دخترک خنده کنان گفت که : چیست راز این حلقه زر؟ راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر؟ راز این حلقه که در چهره او این همه تابش و رخشندگی است؟ مرد حیران شد و گفت: حلقه خوشبختیست...حلقه زندگی است! همه گفتند مبارک باشد... دخترک گفت: دریغا که مرا باز هم در معنیه آن شک باشد... سالها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر دید در نقش فروزنده او روزهایی به امید وفای شوهر به هدر رفته هدر. زن پریشان شد و نالید که: وای ...وای.. این حلقه که در چهره او باز هم تابش و رخشندگی است حلقه بردگی و بندگی است.....
خوابم به چشم باز نميآيد
اندوهگين و غمزده مي گويم
شايد ز روي ناز نمي آيد
چون سايه گشته خواب و نمي افتد
در دامهاي روشن چشمانم
مي خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه هاي نبض پريشانم
مغروق اين جواني معصوم
مغروق لحظه هاي فراموشي
مغروق اين سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشي
مي خواهمش در اين شب تنهايي
با ديدگان گمشده در ديدار
با درد ‚ درد ساكت زيبايي
سرشار ‚ از تمامي خود سرشار
مي خواهمش كه بفشردم بر خويش
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم به پيچد ‚ پيچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لا بلاي گردن و موهايم
گردش كند نسيم نفسهايش
نوشد بنوشد كه بپيوندم
با رود تلخ خويش به دريايش
وحشي و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله هاي سركش بازيگر
در گيردم ‚ به همهمه ي در گيرد
خاكسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بينم ستاره هاي تمنا را
در بوسه هاي پر شررش جويم
لذات آتشين هوسها را
مي خواهمش دريغا ‚ مي خواهم
مي خواهمش به تيره به تنهايي
مي خوانمش به گريه به بي تابي
مي خوانمش به صبر ‚ شكيبايي
لب تشنه مي دود نگهم هر دم
در حفره هاي شب ‚ شب بي پايان
او آن پرنده شايد مي گريد
بر بام يك ستاره سرگردان
Design By : Susa Theme |